۱۳۸۷ خرداد ۳۰, پنجشنبه

لاجرم با دغدغه

عبدی کلانتری می گويد تا اين زمان جلوی خودش را گرفته و از به کار بردن واژهء «لاجرم» پرهيز کرده است. واژهء زشتی است. نشانهء نوعی تحجر، نوعی اسلام زدگی است. کاربردش در سی سال اخير بيشتر شده؛ در نوشته های سيد جواد طباطبايی به وفور (بيش از وفور) آنرا می شود يافت. شايد نشانهء سيد بودن باشد. فرق لاجرم با ناگزير مثل تفاوت قاطر با مينی کوپر است. البته عبدی کلانتری پيشداوری دارد، زيباشناسی قاطر ــ اين حيوان نجيب ــ را نمی فهمد. از کلمهء نجيب هم دل خوشی ندارد. می گويد: آن واژهء آخوندی ديگر که خيلی از روشنفکرها دوست اش دارند «دغدغه» است. می پرسد: چندبار دوست داريد در سخن، از بيخ حلق تان اين صدا بيرون بيايد غ غ غ ــ مثل همهء چيزهای ناخوشايند: غبغب، غِرغره، غش غشي، غيغاژ، غِلغلک، غُلغله؟ شايد درک نمی کند که در اين مرز و بوم تا دغ دغه نداشته باشي، لاجرم روشنفکر هم نمی توانی باشی ، با غبغب يا بدون غبغب فرقی نمی کند!

در ضمن ــ به جان هرامام و آخوند و مولانايی که می پرستيد از «لامحاله» هم دست بکشيد!




*

۷ نظر:

Unknown گفت...

سید جوادِ طباطبایی اینطور که من استشمام کردم، خودش هم بر سیدبودن و از تبار روحانیت بودنِ خودش کمی تا قسمتی اصرار (و شاید هم مباهات؟) می کند.
در یکی از این همایش هایِ (مضحکِ) کشور در بابِ مشروطه بود که گفت نقش اصلی و مثبت در مشروطه از آنِ علما بود و آنها بابتِ آشنایی با فقه، از حقوقِ مدرنی که داشت در عصر مشروطه شکل می گرفت، تصور و درکِ بهتری داشتند. البته بخش دوم و نه آن نقش ِ مثبت، سزاوار ِ درنگ (می خواستم بگویم «قابل تامل») است.
در بابِ زبانِ تند و تیز و طعنه هایِ بی نمک و بی پایه اش به بسیاری از متفکرانِ ایرانی حرف و سخن (می خواستم بگویم «حدیث») بسیار است.
------------
عبدیِ عزیز!
ما خودمان کم وسواس ِ پارسی نویسی داشتیم، این نوشته یِ شما هم دوچندان (می خواستم بگویم «مضاعف») اش کرد.

ناشناس گفت...

مخلوق عزيز،
اصرار بر فارسی نويسی خودش يک جور عصاقورت دادگی است. بايد به آن هم سری بزنيم. من خودم واژه های عربی ای را که جا افتاده و راحت در جمله می نشيينند بر فارسی قلمبه و زورکی ترجيح می دهم. چند سالی هم هست که اصل انگليسی کلمات را به جای معادل های ساختگی آنها به کار می برم چون به گوش خودم خوشايندتر است! نوعی هردمبيل زيبا که دل خود آدم را راضی کند چه اشکالی دارد؟ اين را به آقای داريوش آشوری نگوييد! /// ع. ک.

ناشناس گفت...

آقای کلانتری عزیز من یادم میاد سوم راهنمایی یک تحقیقی رو کپی کردیم که به عنوان کار کلاسی بدیم. معلم از شانس بد رو به من کرد و گفت بخون. اواخرش که رسید همین کلمه را من لاجُرم خوندم!!! (اینم از عاقبت کپی کاری)

Behdad Bordbar گفت...

دکر زیباکلام هم زبان خودش را ساخته .ایشان فی الواقع و فی الحال را به وفور به کار میبرد البته کپی رایت هم دارند

ناشناس گفت...

به عبدی کلانتری بگویید اگر دنبال واژه های آخوندی میگردد سری به محضر مجازی استاد عبدالکریم سروش بزند تا گنجینه بی همتایی از زیباشناسی قاطری را کشف کند. «جهد پر شهد» و «خطاب بی عتاب» «شبهت آلود» «عصمت مرجعی و حریم محترمی» «سخنان مبسوط» و غیره.
به عبدی کلانتری بگویید مطمئن باشد حضرت استاد ازین زبان به عنوان آیرونی هم استفاده نمی کند ( «یکسال و نیم پیش هم سخنان مبسوطی در نقد سخنان پاپ بندیکت شانزدهم گفتم و منتشر کردم.»)...
برای زیباشناسی مینی کوپری هم با این که عبدی کلانتری نیازی به نشانی دادن ندارد، فقط یک نمونه از درخشش های تیره:
«چنین شیوه ای که خصوصا در این دو سه دهه اخیر بر اثر سرایت اخبار مقاومت های درونی و انتقادی در جامعه اروپایی به فرهنگ چشم چران ما طبیعت ثانوی مان شده، لودهنده روحیه فردی، جمعی یا قومی ماست که نبرد یک زورمند با زورمند دیگری را، که دشمن واقعی یا خیالی ما باشد، متناسب با مزاج فرصت طلب و جانمی گوی خود به پای زور خویش می گذاریم.»

به عبدی کلانتری سلام برسانید. دلمان برایش تنگ شده.

ناشناس گفت...

jaie "daghdaghe" chi baiad estefade kard?

ناشناس گفت...

شاید همه‌ی تفاوت در همين زيباشناسی باشد...
نمی‌دانم چطور دغدغه را آخوندی يافته‌ايد. به هر حال قاف عربی است و غين فارسی؛ ظاهراً اين واژه هم بايد فارسی باشد و تکرار هجای «دغ» در آن حس رفت‌و‌بازگشتیِ وسواس و آبسِشن را خوب می‌رساند.
با لاجرم و لامحاله موافق‌ام اما در کل گمان‌ام اين است که زيبايی‌شناسی زبانی‌تان آمريکايی‌زده شده (و نه حتی انگليسی‌زده! - انگليسی‌ها در کنار آمدن با تنوعِ زبان و لهجه بهتر اند). احياناً با لغت‌های «خ»دار هم مشکل نداريد؟ دردتان که می‌آيد آخ می‌گوييد يا آوچ؟