۱۳۸۹ دی ۶, دوشنبه

خودتو بپوشون


خودتو بپوشون! ــ این حکم ِ فحاش، زن ستیز، خشن، تجاوزگر به حریم ذهنی و بدنی انسان، و به نهایت تحقیرکننده از کجا می آید؟ یک دختر یا زن آن را در کجاها و از زبان چه کسانی و در چه مواردی می شنود؟ منشاء این دستور چیست؟ دین و فرهنگ دینی؟ جامعهء پدرسالار؟ یا فقط همین تئوکراسی شیعی ِ سی ساله؟ 

این پرسش امروز با خواندن مطلبی از شادی صدر مطرح شد که می نویسد:
تجربه خيلی از فعالان جنبش زنان با بازجوهای وزارت اطلاعات يا نگهبانان زندان و يا قضات دادگاه انقلاب{این بود} که هر يک از اينها، هرجا که در مقابل ما کم می آورند، به حجاب ما «گير می دادند» و با جملاتی نظير: خودتو بپوشون! (انگار که با مانتو و روسری و چادر زندان لخت باشی) سعی می کردند منکوبمان بکنند و زبانمان را که به زعم آنها دراز بود، کوتاه کنند. اتهام تازه ای که به نسرين ستوده وارد کرده اند هم از همين جنس است.

آیا «خودتو بپوشون» فقط بر زبان بازجو و شکنجه گر جاری می شود یا آنرا از زبان «شکنجه گران» دیگری در طول عمرمان به دفعات می شنویم و پس از مدتی دیگر آنرا امری عادی تلقی می کنیم، و بعد سعی می کنیم خودمان را بپوشانیم؟  

آه میله های نامرئی، زندانبان های دلبند، عاشقان ما!



~

۱۳۸۹ آذر ۲۱, یکشنبه

ازدواج های پيامبر و مصالح نظام و امت

مطلب زير به قلم حجت الاسلام والمسلمين آقای حاج سيد غلامرضا موسوي بروجردي نوشته شده و در سايت ايشان آمده است. ازدواج پيامبر اسلام با دختر ابوسفيان که از قديم الايام يکی از رقيبان سياسی محمد(ص) محسوب می شد در راستای اقدامات هوشمندانهء ديپلماتيک او بود. آقای بروجردی به درستی تأکيد می کنند که، «حضرت پيغمبر(ص) ازدواجهاي بعد از خديجه‌اش، عموماً جنبه حفظ مصالح كلي‌تري داشته‌اند.» داستان ازدواج پيامبر با همسر امير خيبر (که به اسارت او درآمده بود) نيز حاوی نکته های جالبی است. /// ع. ک.

ام حبيبه دختر ابوسفيان همسر حضرت پيغمبر مي شود
ام حبيبه پس از قبولي اسلام باتفاق همسرش عبدالله حجش از مكه به حبشه هجرت كردند، در سنه ۷ شوهرش عبدالله مرتد شد و در دين ترسا از دنيا رفت، ام حبيبه در بلد غربت بدون سرپرست ماند، حضرت پيغمبر(ص) كه ازدواجهاي بعد از خديجه‌اش، عموماً جنبه حفظ مصالح كلي‌تري داشته‌اند، نامه‌اي به نجاشي پادشاه حبشه نوشت و از او خواست كه بوكالت از طرف حضرت از ام حبيبه كه از لحاظ جسماني زني قوي هيكل و زشت صورت بود، خواستگاري و صيغه عقد را جاري كند. نجاشي اين كار را كرد و پس از تشكيل جلسه‌اي با حضور جعفر ابن ابيطالب و ديگر مسلمين و تعيين و تحويل چهارصد دينار مهريه، خالد ابن سعيدابن العاص صيغه ايجاب و نجاشي صيغه قبول را اجراء كردند و ام حبيبه بعقد حضرت پيغمبر(ص) درآمد.

وقتيكه مردم مدينه باخبر شدند كه ام حبيبه با حضرت پيغمبر (ص) ازدواج نموده و حضرت داماد ابوسفيان شده، اين پيوند را واقعه‌اي مهم دانسته و معتقد بودند كه ، نقطه عطفي در روابط اين دو قطب مخالف بوجود آمده است كه احتمالاً اين وصلت منتهي به قبول دين اسلام از ناحيه ابوسفيان خواهد شد. نجاشي امپراطور حبشه مركب عروس را با تشريفات خاصي راهي مدينه نمود در حاليكه براي ام حبيبه كجاوه و تخت روان و اسكورت تشريفاتي تدارك ديده و جهيزيه مفصلي از قبيل فرشهاي گرانبها و هداياي قيمتي، همراه با كنيزاني كه به ام حبيبه بخشيده بود به مدينه فرستاد كه در بين راه همه مردم هم بعنوان تماشا و هم اداء احترام كاروان حبشه را استقبال و بدرقه مي‌كردند.

ام حبيبه در دوران زناشوئي نسبت به حضرت پيغمبر (ص) فوق‌العاده مهربان بود كه يك حركت تاريخي از او در سينه تاريخ است. مي‌گويند روزي ابوسفيان بقصد ملاقات دخترش به خانه حضرت پيغمبر(ص) رفت، حضرت تشك‌چه يا پوستي در خانه‌اش بود كه معمولاً روي آن مي‌نشست، ابوسفيان به محض ورود رفت كه روي آن بنشيند، ام‌حبيبه پوست را از زير پايش كشيد و گفت اين مخصوص حضرت پيغمبر(ص) است، روابط عايشه با ام حبيبه فوق‌العاده حسنه بود، و عايشه در انجام اين وصلت نقش مؤثري داشت و حضرت را تشويق به اين ازدواج كرد، عايشه نسبت به ساير همسران حضرت پيغمبر(ص) كه غالباً پير و نمي‌توانسته رقيب عاطفي او باشند، زياد حساسيت نداشت، جز صفيه دختر حي‌ابن اخطب كه از جواني و زيبايي بهره‌اي داشت و عايشه به او حسادت مي‌برد، كما اينكه در غياب حضرت پيغمبر(ص) او را يهودي زاده ياد مي‌كرد.

ناگفته نماند كه صفيه قبلاً همسر امير خيبر بوده و خوابي ديده كه شنيدني است. خواب ديده كه آفتاب و ماه در كنار او به زمين افتاده وقتي بيدار شد، خوابش را براي شوهرش نقل كرد امير خيبر سيلي محكمي به صورت او زد كه رويش كبود شد. گفت خدا تو را لعنت كند، اگر اين خواب راست باشد، پيغمبر خدا اين قلعه را فتح مي‌كند و تو را اسير مي‌كند، و تورا به عقد خود در مي‌آورد. سه روز بيشتر از اين خواب نگذشته بود كه قلعه خيبر بدست پيغمبر فتح گرديد، در ضمن اسرا صفيه هم اسير گرديد، وقتيكه حضرت پيغمبر از اسرا سان ديد، حضرت فرمود چرا رويت سياه و كبود است، نكند مأمورين ما اسرا را كتك زده باشند. صفيه قضيه خواب را بعرض رسانيد حضرت فرمود خوابت تعبير شد.


~