۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۲, جمعه

فتوای قتل، یا جانماز ترمهء مادر بزرگ


نوشتهء عبدی کلانتری

کسانی که پیوندی وجودی و باطنی با دین پدری خود دارند، و نمی‌توانند به سادگی از آن دل برکنند، به هنگام مواجهه با انتقاد از اعتقادات مذهبی شان گاه به یک تمهید متوسل می شوند. این تمهید چیست؟

اینان می‌دانند که دین شان زیر ضربهء انتقاد است، از سوی یک متفکر، یک هنرمند، یک قربانی شاید، و می‌دانند که «تبعیض»ِ نهادینه شده در نهاد دین ِ آبااجدادی را نمی‌توان منکر شد. آن‌ها می‌دانند که بلای باورهای با تبعیض سرشته، از زن ستیزی تا بهایی و یهودی ستیزی تا تبعیضات مبتنی بر جنسیت،  تنها از سوی صنف کشیشان و ملایان بر جامعه نازل نشده است، بلکه ریشه‌های آرکه تایپی در کردار پیامبران و امامان دارد و در کمونیتهء تازه متولدشدهء صدر پیدایش آن آیین. پس چگونه می‌توان «برداشت های بد» از دین را محکوم کرد بی‌آنکه «اصل دین» صدمه بیند؟



تمهید این است: یافتن نمونه‌ای آرکه تایپی از «عطوفت» در آیین. هربار که صدای قربانی بالا گرفت و در اثری هنری یا رساله ای انتقادی انعکاس پیدا  کرد، صدای منتقد را می‌توان با نمونه‌ای زنده از «عطوفت»ِ آیین خاموش کرد و به منتقد نشان داد جای عوضی را نشانه گرفته و باید به نمونهء رحمت و مهر در آیین نظر بیندازد.

یکی از مظاهر مهم عطوفت «مادر» است. یا بهتر، مادر بزرگ! مهربان، بی آزار، شکننده، دعاگو، جای ایمان حقیقی بر پیشانی اش پیدا، دنیایش به کوچکی جانماز ترمه، اما با قلبی خیرخواه به وسعت کائنات، خیرعام در تمامی وجودش ته نشین شده است. صورت اش نورانی است. بوی گل یـاس از میان سینه‌اش در فضای ذهن پخش می‌شود و همهء عالم را عطرآگین می کند.

وقتی همهء دنیا دژم است و زخم می زند، پسرک و دخترک تنها یک پناهگاه دارد، آغوش مهربان مادر بزرگ. می‌شود سرمای سراسر زمستان را در این یک وجب خاک گرمابخش، با احساسی از امنیت  ِ وجودی سپری کرد و نهراسید، از هیچ‌کس و هیچ چیز.

کدام هنرمند حاضر است قلب مادر بزرگ را بشکند؟ کدام فیلسوف حاضر است مهر مجسم مادری را که فشرده و عصارهء همهء باورهای دینی است منکر شود؟ منتقدان اند که در حق دین جفا می ورزند!

بدین سان «سوژه» ــ یا آگاهی فردی به مثابه ایدئولوژی ــ شکل می گیرد. «سوژه»ی ساخته شده، حامل یا بازتولیدکنندهء روابط اجتماعی مبتنی بر تبعیض و قدرت است.

کسی نمی پرسد چرا پدر را مثال نمی آوریم؟ یا پدر بزرگ؟ آیا این دو تن، نهاد دین را طی تاریخ حقیقی اش بهتر نمایندگی نمی کنند؟ چرا در سیمای مادربزرگ یک نمونهء آرکه تایپی از «قربانی خاموش» را نبینیم؟ برده ای خانگی که هرگز علیه تبعیض ِمبتنی برجنسیت قیام نکرد، حتا به فکرش هم نرسید که «می‌توان پرسید»؛ می توان چشمها را شست و شک کرد به آنچه که «آقا» می گوید. همان آقای نورانی که شب‌ها به خواب می‌آید و نجات بخش است. همان  آقا با تسبیح و ریش سفید. «جانماز مادر بزرگ»، علاوه بر یک کلیشهء صدهابار دستمالی شدهء ادبی، یک ایدئولوژی است.  

«مادر بزرگ» آرکه تایپی ما، سوژه یا حامل خشونتی هزارساله است. ردا و عمامهء پدربزرگ و جانماز ترمهء مادربزرگ بخشی از یک کلیت اند؛ همان کلیتی که هنوز نمی‌خواهد فتوای قتال را برای همیشه از ساحت «نص» و سیرت «نبی» بزداید و اعلام کند که می‌توان همچون «انسان» مستقل از این دو اندیشید و داوری کرد. ///
~
لینک مرتبط

۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۶, شنبه

یک توضیح کوتاه


در نقدی که آرامش دوستدار به محمدرضا نیکفر در سایت گویا به چاپ رسانده است جمله‌ای آمده که پاسخ اش را در زیر می آورم. جملهء آقای دوستدار چنین است:
«چند ماه بعد فرزاد قنبری نقدی بر "بار گران تاريخ" {مقاله نیکفر} می‌نويسد با عنوان "دام بی‌تاريخی" که در آوريل ۲۰۱۰ در "ايران امروز" منتشر می‌شود. همان زمان عبدی کلانتری، مسئول سايت "نيلگون"، از چاپ آن امتناع می‌ورزد، چون آنطور که می‌گويد برای نويسندۀ "بار گران تاريخ" احترام فوق‌العاده‌ای قايل است. اين يا ناشی از رفيق‌بازی است يا نتيجۀ همنشينی با اصلاح‌طلبان که عبدی کلانتری در سالهای اخير در طاس آنان لغزيده است.»

دلیل آنکه مقالهء آقای فرزاد قنبری در نیلگون نیامد «رفیق بازی»  نبود. «نیلگون» در نقد برخی آراء محمدرضا نیکفر تاکنون مقالاتی منتشر کرده است، از جمله از خود من و به تازگی از مازیار سمیعی. حساب  دوستی با انتقاد جداست، اصلی که همیشه «نیلگون» آنرا رعایت کرده است.

تنها دلیل  این بود که آقای قنبری مایل نبودند عبارات توهین آمیز را از مقاله شان بردارند. پس از دریافت مقالهء ایشان، چنین پاسخ دادم که با انتقادات آقای قنبری از نیکفر هم نظرم اما لحن تند او را مناسب نمی‌بینم و اگر صفات توهین آمیز مقاله برداشته شود بدون شک آنرا چاپ می کنیم. به خاطر احترامی که برای شخصیت و نوشته‌های محمدرضا نیکفر قائل بودم دلیلی نمی‌دیدم که انتقاد از یکی از مقالات اش توأم باشد با بی احترامی به شخص او. 

محمدرضا نیکفر پس از چاپ مقالهء «بار گران تاریخ» (نقد آگاه، تهران، به سردبیری عنایت سمیعی)، کتاب مفصلی را که پیش از آن در نقد آثار آرامش دوستدار نوشته بود به صورت سریال در سایت رادیو زمانه منتشر کرد. دست نویس این کتاب را من خوانده، اختلاف دیدگاهم را با خود محمدرضا نیکفر در میان گذاشته بودم؛ بی واهمه  از اینکه این اختلاف نظر ممکن است آسیبی به دوستی ما بزند. شاید به هنگام انتشار این کتاب به طور کامل، باب بحث و انتقاد بیشتر باز شود و برخی از ما بتوانیم نقد محمدرضا نیکفر را از آنچه او «ایدئولوژی ایرانی» نامیده، به طور جامع‌تر، بررسی و نقد کنیم. چنین بحثی اما زمانی مفید و بارور خواهد بود که از ناسزا و توهین بری باشد. همچنان بر این باورم که  آرامش دوستدار جدی ترین متفکر پس از مشروطیت ماست، نه الزاماً به خاطر درستی همهء دیدگاههایش بلکه به اعتبار زورمندی بی همتای اندیشه ورزی اش در زبان فارسی.  /// عبدی کلانتری


لینک های مرتبط
محمدرضا نیکفر ـ عزيمت از «آزادي زن» به قصد آسيب‌شناسي «روشنفکري ديني»
اين مقاله به تقاضاي برگزارکنندگان سمينار "آسيب­شناسي روشنفکري ديني" (تهران، ۱۵ شهريور ۱۳۸۶) نوشته شده است.

فرزاد قنبری ــ دام بی‌تاریخی ، گزارشی از تحریف نظرات آرامش دوستدار 

عبدی کلانتری ـ در انتقاد از اخلاقگرایی نیکفر، ص 137 در اینجا
http://abdeekalantari.webspaceforme.net/archive/abdeekalantari/pdfs/Abdee_Kalantari_Book_Critique_of_Religious_Violence.pdf