۱۳۹۶ آذر ۲۴, جمعه

عامل اصلی بی‌ثباتی درخاورمیانه؟

عبدی کلانتری

کارنامه‌ی نه چندان درخشان دولت حسن روحانی در زمینه‌ی اقتصاد، در رعایت حقوق سیاسی و مدنی مردم، طرد آپارتاید جنسی علیه زنان، و پیشبرد سیاست خارجی صلح‌جویانه، به این معنی نیست که الغای توافق هسته‌ای یا کارشکنی در اجرای آن اوضاع را بهتر می‌کند. برعکس، خرابکاری در اجرای توافق هسته‌ای چشم انداز دموکراتیزاسیون در ایران را تیره‌تر خواهد کرد. و همین، تمام ادعای دانالد ترامپ (و نتانیاهو) دائر بر «حمایت از مردم ایران» را بی‌معنی می‌کند. سخنرانی امروز ترامپ چیزی نبود جز اعلان جنگ غیررسمی به جمهوری اسلامی، که با ارعاب و تحریمات آغاز می‌شود و به احتمال زیاد با شکلی از تهاجم نظامی و درگیری با سپاه پاسداران اسلامی رسمیت پیدا می‌کند. با تکرار دائم این ادعا که، «عامل اصلی بی‌ثباتی و جنگ‌ درخاورمیانه رژیم ایران است.»

فراموش نکنیم: پیش از توافق هسته‌ای، هنگامی‌که غنی‌سازی اورانیوم در جمهوری اسلامی با هزینه‌ی میلیاردی و زیر تحریمات کمرشکن چاراسبه جلو می‌تاخت، و از دید حزب لیکود و لابی اسراییل به آستانه‌ی ساخت بمب نزدیک می‌شد، کابینه‌ی نتانیاهو اجازه سوخت‌گیری جنگنده‌هایش را در خاک عربستان و آذربایجان گرفته بود. تحریمات اقتصادی در اکثر موارد گام آغازین تهاجم نظامی و بخشی از یک استراتژی واحد است، به همان نحو که در کشور عراق ثابت شد. دیکتاتور ایران این را فهمید و پیش‌قدم شد جام زهر را بنوشد. می‌بایست خطر فروپاشی اقتصادی در داخل و تهاجم از خارج را خنثی کرد. عقب‌نشینی حاکمیت ایران به نفع مردم بود. فرصت بزرگ، هم برای حاکمیت و هم برای مردم، روی کار آمدن کابینه‌ی اوباما در ایالات متحده بود که جلوی جنگ‌طلبی دولت اسراییل بایستد، تحریمات را بردارد، و در عوض خطر اتمی‌شدن تئوکراسی شیعی را یک دهه عقب براند. روی کارآمدن کابینه‌ی سانتریستی روحانی (ائتلاف دو جناح اصلاح طلب و اصولگرا در یک ساختار امنیتی و نئولیبرال) ثمره‌ی خواست بخش بزرگی از مردم و عقب نشینی حاکمیت بود تا از این فرصت بزرگ استفاده کنند. توافق هسته‌ای تغییری را در رفتار حاکمیت ایران به نفع بازگشایی سیاسی و آزادی‌های مدنی سبب نشد. ولی تلاطمی در اقتصاد راکد رانتی و بازار سیاه نفتی به نفع اقتصاد بازار سبب شد و امید طبقه‌ی متوسط به آینده را فزونی داد.

حالا دانالد ترامپ آمده تا با لغو برجام اوضاع را به دوران احمدی نژاد بازگرداند. او کارنامه‌ی سیاه جمهوری اسلامی را در سرکوب داخلی، ترور مخالفان، و گسترش اسلامگرایی درمنطقه (همه درست) برجسته کرد تا یک نتیجه نادرست بگیرد: «عامل اصلی» بی‌ثباتی و جنگ‌ در منطقه رژیم ایران است. این خط تبلیغاتی همه‌ی نئوکانهای ایرانی و ترامپیست‌ها است که این روزها مدام در رسانه‌های فارسی زبان تبلیغ می‌کنند. باید جلوی «عامل اصلی بی‌ثباتی و ترور در منطقه» را گرفت، باید از اقدامات ترامپ و نتانیاهو در این زمینه حمایت کرد. باید سپاه پاسداران را گوشمالی داد! آیا نابودی یمن و ابتلای نیم میلیون اهالی آن به بیماری وبا که چیزی جزنسل‌کشی نیست، تقصیر جمهوری اسلامی است؟ آیا نابودی لیبی نتیجه‌ی تروریسم جمهوری اسلامی بود؟ حامی اصلی طالبان، دولت پاکستان است یا ایران؟ سرکوب گسترده‌ در مصر و استقرار مجدد دیکتاتوری نظامی در آنجا، با حمایت مالی و تسلیحاتی ایالات متحده، ناشی از اسلامگرایی ایران بود؟ صاحب «مادرهمه‌ی بمب‌ها» و بزرگترین ناوگان نظامی دنیا در آبهای «خلیج عربی» (به قول ترامپ) کیست؟ همین سه هفته پیش چه کسی برای «نابودی کامل کره شمالی» رجزخوانی می‌کرد؟ بله، چاردهه تئوکراسی شیعی برای ما و منطقه نکبت بوده و هست، اما تغییر این رژیم وظیفه‌ی خودمان است؛ تحریمات بیشتر و از سرگیری غنی‌سازی ما را به قهقرا باز می‌گرداند و زمینه را برای گردنکشی اتمی حاکمیت ایران و تهاجم «پیش‌گیرانه»ی آمریکا و اسراییل آماده تر خواهد کرد.
منبع : فیسبوک عبدی کلانتری، ۱۳ اکتبر ۲۰۱۷



فشار به ایران از چه طریق؟
نئوکان‌های ایرانی در آمریکا که صادقانه و با اخلاص برای تغییر رژیم آخوندی فعالیت می‌کنند - در صفوف مشروطه‌خواهان سلطنتی، مجاهدین خلق اسلامی، لابی اسراییل ، لابی عربستان و غیره - بر دو دسته‌اند: اصولگرایان سرسخت و اعتدال‌گرایان دوراندیش. اصول‌گرایان لبه‌ی حمله را گذاشته‌اند روی توافق هسته‌ای و ضرورت پاره کردن فوری آن. رئیس جمهور آمریکا هم بر همین نظر است. دانالد ترامپ همسخن با بنیامین نتانیاهو و حزب لیکود در اسراییل معتقد است باید این لکه‌ی ننگ سیاست خارجی ایالات متحده را هرچه زود تر شست و از «برجام» مثل طاعون فاصله گرفت. اگر یادتان باشد، در آستانه‌ی انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا، آقایان حسین خرم و محمدرضا حمزه‌پور به نمایندگی از نامزدان حزب جمهوری‌خواه هریک اعلام کردند پس از تسخیر کاخ سفید «برجام» را باطل اعلام خواهند کرد. نماینده‌ی آقای حمزه‌پور به پیروزی رسید و به فاصله‌ای کوتاه دخیل بستن و نامه‌نوشتن به ترامپ آغاز شد.

عبدی کلانتری
اما اعتدالیون زیرک‌تراند. «دنیس راس» را می‌توان نماینده‌ی این طرز تفکر نئوکانهای ایرانی برشمرد.این دیپلمات سابق آمریکایی و پژوهشگر ارشد «انستیتوی واشنگتن» (یکی از شاخه‌های لابی اسراییل) در سرمقاله‌ای که امروز در «دیلی نیوز» به چاپ رسید هشدار می‌دهد که لغو یک‌‌ طرفه‌ی برجام از سوی ترامپ فشاری به حاکمیت ایران وارد نمی‌کند بلکه خود آمریکا را منزوی خواهد کرد. در حالیکه برای مشروعیت تحریمات جدید، هدف منزوی کردن ایران از جامعه‌ی جهانی باید باشد. برای مسأله‌ی ایران باید دو پرونده را از هم جدا کرد. «برجام» پرونده‌ی اول بود که، خوب یا بد، فعلاً سازمان ملل و اتحادیه‌ی اروپا مدافع آن هستند، آژانس بین‌المللی انرژی اتمی هم بهانه‌ای به دست نمی‌دهد، در نتیجه بهتر آن است که ترامپ این پرونده‌ی هسته‌ای را دست نزند و برای فشار بر جمهوری اسلامی پرونده‌ای مجزا باز کند، پرونده‌ی موشکی. این پرونده‌ای است برای اقدامات سپاه در عراق و سوریه و لبنان و آزمایش‌های موشکی‌اش و نمایش قدرت قاسم سلیمانی، نیروی قدس، و میلشیای شیعی در برابر متحدان ایالات متحده در منطقه. در این پرونده‌ی دوم که کاملاً از پرونده‌ی هسته‌ای جداست، احتمال جلب نظرمساعد اروپا بیشتر است و تصویر آمریکا را هم در محافل دیپلماتیک غرب خراب نمی‌کند. صحبت از «فشار از راههای دیگر» است. استراتژی وسیع‌تر عبارت است از صورت‌بندی این فشارها بدون نقض برجام.
آیا چنین استراتژی‌ای متناقض نیست و به شکل دفاکتو به نقض برجام نمی‌انجامد؟

«راه صحیح فشار آوردن به ایران» نوشته‌ی دنیس راس.
http://www.nydailynews.com/opinion/pressure-iran-article-1.3478394
منبع: فیسبوک عبدی کلانتری، ۸ سپتامبر ۲۰۱۷

تظاهرات بزرگ نئوفاشیست‌های آمریکایی
گام به گام با نئوفاشیست‌های آمریکایی که با مشعل تظاهرات بزرگی را سازمان دادند زیر شعار «نیروهای راستگرا متحد شوید - خون و خاک وطن» و رئیس جمهور هم به آنها چراغ سبز نشان داد. رو به دوربین می‌گویند کشورمان را باید نجات بدهیم از دست کثافت‌های کمونیست و یهودی و کاکاسیاه‌ها. دیوید دوک عضو سابق کوکلس کلان با کلاه سربازی می‌گوید ما را دارند پاکسازی نژادی می‌کنند و راه و رسم زندگی آمریکایی را می‌خواهند محو کنند ، می‌خواهیم کشورمان را از این سیاست‌های بلشویکی برهانیم. یکی از آنها به این سمت خیابان می‌آید و با شکایت می‌گوید فرماندار اعلام وضعیت اضطراری کرده و این نشان می‌دهد که «طبقه‌ی کاپیتالیست و بورژوازی و چپ‌ها و کمونیست‌ها همه دست در دست هم حامی منافع یهودیان شده‌اند. ما به مبارزه ادامه خواهیم داد.» صحنه‌ی تکان‌دهنده راننده‌ی نژادپرستی که با اتوموبیل پرقدرتش به میان جمعیت ضدفاشیست می‌زند و مردم را تار و مار می‌کند (یک کشته و چندین مجروح).


مثل فاشیسم کلاسیک، افکارشان نوعی سوسیالیسم خرده بورژوایی نژاد پرست را باز می‌نماید گرچه در ایالات متحده برخلاف آلمان هیتلری از لفظ سوسیالیسم استفاده نمی‌کنند (طرفدار کسبه‌ی خرد در برابر کورپوراسیون ها و بانکهای بزرگ، طرفدار کمونیته در برابر فردگرایی مدرن و شهریگری، مدافع اقتدار مرد سالار، ضد «انحرافات جنسی» مثل همجسگرایی؛ زن ستیز و ضد فمینیسم ؛ نظامی‌گرا؛ یهودی ستیز؛ ضد آتئه یسم؛ ضد کمونیسم و مادیگرایی). همه‌ی اینها برای ما در در ایران باید آشنا باشد: «خمینیسم» و اسلامگرایی رادیکال و انقلابی.

در اروپا نمایش سواستیکا (صلیب شکسته ، علامت نازیسم) و نشانه‌های دیگر آلمان هیتلری و تشکیل علنی حزب فاشیستی ممنوع است اما در ایالات متحده که آزادی بیان در قانون اساسی تضمین شده (متمم اول)، این نمایش‌ها قانونی است و رژه‌ی فاشیست‌ها با کسب جواز آزاد است. همین‌طور حمل اسلحه نیز قانونی است (متمم دوم قانون اساسی، حق مردم برای مسلح شدن و شکل دادن میلشیا). بحران‌های سرمایه در سالهای اخیر، به ویژه بحران عجیب و سراسری وام مسکن و بانکها در سال دوهزار و هشت در آمریکا در کنار گلوبالیزاسیون و خروج سرمایه از کشور، خانواده‎های اقشار کم درآمد و پایین طبقه‌ی متوسط و کارگران سفید پوست صنایع ورشکسته را دچار استیصال شدید، ناامیدی نسبت به آینده، سؤظن به دولت مرکزی فدرال و لیبرالیسم سیستم قضایی، و تنفر از مالتی کالچرالیسم فرهنگی (تحمل خارجیان و اقلیت‌های دینی و جنسی) کرده است. هشت سالی که کاخ سفید زیر رهبری یک سیاهپوست به نام باراک حسین اوباما بود زخم‌های آنان را تازه تر کرد. اوباما در ابتدای کارش، به یاری آنها نیامد بلکه با پول مالیات مردم بانکهای بزرگ را نجات داد که در حقیقت تروریست‌های واقعی برای بی‌خانمان کردن مردم بودند. فاشیست‌ها معتقدند بانکهای بزرگ و کورپورسیون‌ها توسط یهودیان اداره می‌شوند که در رسانه‌ها، در هالیوود، و در دولت فدرال دست بالا را دارند. سفیدپوستان جنوب در عین حال به میراث جنوبی خود در جنگ داخلی آمریکا افتخار می‌کنند. روی کار آمدن دانالد ترامپ نخستین و شاید آخرین شانس آنهاست برای تشکل دوباره و مطرح شدن در سیاست آمریکا.
۱۷ اوت ۲۰۱۷

سخنرانی ترامپ در مراسم تحلیف
اگر شما یک لیبرال دموکرات یا یک چپ‌‌گرا (سوسیالیست) باشید، منظورم در بستر فرهنگ و سیاست ایالات متحده است، سخنرانی هفده دقیقه‌ی ترامپ در مراسم تحلیف برای‌تان تا اندازه‌ای شوک‌آور و ترسناک است. از لحاظ «تروپ» های به کار رفته، یعنی تمهیدهای فن خطابه، فاشیستی و رادیکال است. دوستی می‌گفت بیشتر از نوع موسولینی و نه هیتلر. البته هیتلر هم آکتور بود، تمرین هنرپیشگی داشت، و بر صحنه بازی می کرد. اما اشاره‌ی دوست من بیشتر به شخصیت ترامپ است تا به متن این سخنرانی. ترامپ به عنوان یک شخصیت (مثل موسولینی) کاریکاتور، بی‌وجهه، لات و «بی شخصیت» است. اما سخنرانی او، متنی است فرهیخته ، یک شاهکار کوچک، فراهم شده توسط تیم او. اجرای صحنه‌ای او هم نقص نداشت. شخص او هرگز از واژه‌هایی چون «انقلاب» و «جنبش ما» حرف نمی‌زند. اینجا به روشنی صدای «ستیو بـَنون» و گروه آلت ـ رایت (راست افراطی) را می‌توانیم تشخیص بدهیم. آنها هستند که به خود به عنوان یک جنبش انقلابی نگاه می کنند. هرگز یک رئیس جمهور آمریکا در همان نخستین صحبت افتتاحیه اش نگفته بود که آمده است تمامی واشنگتن را لایروبی کند از فساد، که این یک انقلاب است! به این صراحت، در حضور تمامی دستگاه حاکمیت آمریکا! جنبه‌ی ترسناک آن در اینجاست که او درست جملاتی را به زبان می‌آورد که نیمی از رأی دهندگان آمریکایی می‌خواهند بشنوند، بسیاری شان از طبقات کارگری و زحمت‌کش و از میان قشرهای پایینی طبقه‌ی متوسط. مضمون حرفهای ترامپ «حقیقت» (طبقاتی) را در خود دارد اما حتا برنی سندرز هم هرگز جرئت ابراز آن را به این صراحت از جانب حزب دموکراتیک نمی داشت اگر رئیس جمهور شده بود. حزب دموکراتیک هم مثل حزب جمهوریخواه بخشی از نظام حاکم (استبلیشمنت) آمریکاست. «جنبش ترامپ» از این نظر از سندرز هم رادیکال‌تر است. رادیکالیسم راست! آمده اند پایتخت آمریکا را لایروبی کنند. آیا موفق خواهند شد؟

تثبیت «کلیت نظام»
به نظر می‌رسد ائتلاف سیاسی و نظامی ِ منطقه‌ای «عربستان ـ آمریکا ـ اسراییل» علیه جمهوری اسلامی دارد وارد مرحله‌ی فعال‌تری می‌شود. برآیند داخلی برای ما؟ برخلاف سانحه‌ی پلاسکو که موج سرزنش و انتقاد از بوروکراسی دولتی و مقامات شهرداری و پلیس را برانگیخت و «فساد ساختاری دستگاه» را هدف قرار داد، حملات تروریستی دیروز برای مقامات نظامی و امنیتی آبرو و حیثیت فراهم می کند و «هسته‌ی سخت قدرت» را که در انتخابات اخیر کمی عقب نشینی کرد به عنوان حافظ اصلی و واقعی امنیت در آگاهی جمعی تثبیت می‌کند. در سطح ایدئولوژیک، بار دیگر «کلیت نظام» مورد حمایت قلبی قرار می گیرد. همه با هم هستیم! حال، حضور بیشتر تئوکراسی شیعی در عراق، سوریه، لبنان، و یمن از جانب طبقه‌ی متوسط و روشنفکرانش توجیه بیشتری پیدا می‌کند. اگر کابینه‌ی ترامپ و کنگره‌ی آمریکا تحریمات را تشدید و برجام را تضعیف کنند (نوعی دیگر از تروریسم ، موازی با عملیات داعشی)، «کلیت نظام» یا همان مجتمع تئوکراتیک/نظامی/امنیتی شیعی در ایران برای سالهای آینده تثبیت بیشتری خواهد یافت.
منبع: فیسبوک عبدی کلانتری، ۸ ژوئن ۲۰۱۷


نامه به ترامپ
ناامیدی از امکان تحول سیاسی ِمعنی دار در ایران و انفعال، تسلیم، و گاه همراهی ِبخش‌هایی از مردم با برنامه ‌های حاکمیت و سپاه ، از جمله نظامی‌گری و قدرت‌طلبی درمنطقه زیر عنوان حفظ تمامیت ارضی، باعث شده تعدادی از دوستان دست به دامن دانالد ترامپ بشوند تا ارتش آمریکا به قول خودشان، « با رفتار مخرب سپاه در منطقه، در تمام جبهه‌ها، و با تمام ابزارهای موجود مقابله کند.»

مهم‌ترین این جبهه‌ها البته خلیج فارس است که ایالات متحده با مهم‌ترین «ابزار موجود» که همان ناوگان بزرگ دریایی‌اش باشد، می‌تواند به مؤثرترین وجه در یمن، عراق، و حتا سوریه و لبنان سپاه پاسداران را به مصاف بطلبد. اما اگر چنین کند، حوزه‌ی مقابله‌ی نظامی به آب ها و نابودی نفت‌کش‌ها محدود نخواهد ماند. سناریو آشناست. جنگنده‌های آمریکایی در همان روزهای نخست زیرساخت‌های نظامی و صنعتی درون خاک ایران را هدف قرار خواهند داد: فرودگاهها، نیروگاه‌های برق، بزرگ‌راههای حمل و نقل نظامی، و احیاناً مراکز غنی‌سازی هسته‌ای. چنین سناریوهایی از زمان جورج دبلیو بوش در «بازی های جنگی» بارها در پنتاگون (وزارت دفاع آمریکا) تمرین شده است. جنگ فرسایشی به درازا خواهد کشید، به مراتب تخریبی‌تر از نبرد هشت‌ساله‌ی ایران و عراق.

امضا کنندگان نامه به ترامپ، وقتی که می‌نویسند «مقابله با سپاه در منطقه، در تمام جبهه‌ها و با تمام ابزار موجود»، آیا متوجه هستند چه چیزی از دانالد ترامپ درخواست کرده‌اند؟ آزادی مردم ایران؟ حقوق بشر؟ از کسی که با افتخار گفت سیاست (غیرقانونی) شکنجه در زمان جورج بوش کافی نبود و او چندبرابر شدیدترش را پیاده خواهد کرد؟ از کسی که گفت جلو ورود مسلمانان را به خاک آمریکا می‌گیرد؟ جنگ که دربگیرد، حاکمیت تئوکراسی شیعی همه‌ی فعالان و روشنفکران ناراضی را خفه خواهد کرد. رسانه‌ها تعطیل خواهند شد. یا باید در رکاب نظام جنگید یا خفقان گرفت. برنامه غنی سازی دوباره و باشتاب روی غلطک می‌افتد، روسیه اورانیوم های غنی شده را باز می‌گرداند، کره‌‌شمالی به حمایت نظامی برمی‌خیزد. بار دیگر در پنتاگون زمزمه‌ی «تهاجم محدود اتمی» به خاک ایران در می‌گیرد. جنگ که دربگیرد، ایرانیان مقیم آمریکا زیر نظارت پلیسی اف بی آی قرار خواهند گرفت و باید هر سخن و حرکت‌شان را با ترس و لرز کنترل کنند.

و اما نفس نامه نویسی به عنوان یک ژست سیاسی: آیا بدیهی نیست که مضمون و لحن این نامه تا چه اندازه برای یک ایرانی (با هرگرایش سیاسی) تحقیرآمیز است؟ امضاکنندگان درک نمی‌کنند که خود را تا چه میزان در جایگاهی حقیر قرار داده‌اند و درچشم یک ایرانی که نامه را می‌خواند چه میزان خفت میان خطوط نهفته است؟ که ما هیچکاره‌ایم و ناتوان و ذلیل و فقط یک میلیاردر نادان و کم سواد که در کشور خودش هم منفور اکثر مردم است باید ما را نجات بدهد؟ شما از جانب ما به این نتیجه رسیده‌اید؟

نظام سرکوبگر و تبهکار اسلامی البته باید برود اما رهایی از آن تنها کار خود مردم ماست با امکاناتی که خود تدارک خواهند دید، به ابتکار خود سازمان خواهند داد ، در وقت مناسبی که در توان خود مشاهده کنند. مردم ما به ناجی خارجی نیاز ندارند.
منبع: فیسبوک عبدی کلانتری، ۲۴ دسامبر ۲۰۱۶

ترامپ انتخاب شد
شهروندان آمریکایی به مراتب بیش از آن ناراضی بودند که همه‌ی ما حدس می‌زدیم. انقلاب سندرز نخستین نشانه بود که آنها خواهان کسی هستند که خارج از سیستم باشد. سندرز به جای معرفی راه سوم و همراهی با حزب سبز (که هفتاد درصد از رأی دهندگان هنوز آنرا نمی‌شناسند) تصمیم گرفت از نامزد والستریت حمایت کند. همان والستریت‌ای که در سال ۲۰۰۸ با فساد وام مسکن میلیون‌‌ها آمریکایی را بی‌خانمان کرد! اکثر رأی دهندگان به کسی رأی دادند که بخشی از «سیستم» نبود و مطلقاً تجربه‌ای در سیاست نداشت. گوشمالی خوبی برای آنها که از فساد و نابرابری اقتصادی ناراضی‌اند اما به جای رأی وجدان‌شان و راه سوم، همیشه به «شـّر کمتر» رأی می‌دهند. شـرکمتر نشان داد که فاسدتر و وابسته‌تر از شربزرگ‌تر بود! این شکست بزرگ برای همه‌ی نیروهای مترقی، لیبرال دموکرات و سوسیالیست باید انگیزه‌ای شود برای جدی‌ترگرفتن حزب سوم و تلاش برای سازمان‌دادن آن، برای ادامه دادن انقلاب برنی سندرز در سالهای تیره‌ی آینده. و این سالهای تیره، اگر شکست در دیوان عالی و کنگره را هم به آن اضافه کنیم، فراتر از چهارسال و هشت سال خواهد رفت.
۹ نوامبر ۲۰۱۶

هژمونی در منطقه
خاندان سعود یا تئوکرات های شیعی؟ منصور فرهنگ بر شباهت ها انگشت می گذارد و مرور می کند تاریخچه‌ی تحریکات حاکمان ایران را، که با حملات لفظی خمینی (در پاسخ به تبریک ملک خالد) آغاز شد و بلافاصله با سیاسی کردن زیارت حج برای تضعیف رژیم سعودی ادامه یافت که منجر به حمایت عربستان از عراق در جنگ هشت ساله شد. در سال ۱۹۸۲ پس از بیرون راندن ارتش عراق، رهبری ایران پیشنهاد آتش‌بس شورای همکاری خلیج را رد کرد و با شعار «آزادی بیت المقدس از راه کربلا» جنگ را شش سال دیگر ادامه داد تا شکست و نوشیدن جام زهر. در سال ۱۹۸۷ ایرانی ها در مراسم حج دست به تظاهرات علیه عربستان زدند، ۴۰۰ نفر در آن رویداد کشته شدند، و روز بعد سفارت عربستان در تهران را هم غارت کردند. یکی از دیپلمات‌های عربستان در این حمله به قتل رسید. پس از آنکه صدام حسین در سال ۱۹۹۰ شیخ نشین کویت را اشغال کرد و خصومت عربستان را برانگیخت، حاکمان ایران و عربستان به یکدیگر نزدیک شدند و سال بعد روابط دیپلماتیک از سر گرفته شد. سقوط رژیم عراق توسط آمریکا راه را برای حضور روزافزون سیاسی و نظامی دولت ایران در عراق بازکرد. در سال‌های قبل، رژیم ایران با حمایت از شورای انقلاب اسلامی عراق و رهبر آن آیت‌الله محمدباقر حکیم، و سازمان دادن بریگاد بدر توسط سپاه پاسداران، پل پیوند با حاکمیت علوی دمشق را پایه گذاشته بود. حضور پرقدرت شیعیسم نظامیگرای ایرانی در عراق، سوریه و لبنان، زنگ خطری بود برای وهابیت عرب. خصومت بار دیگر بالا گرفت. در سال ۲۰۱۶ شیخ نمر شیعی را در عربستان اعدام کردند. در اعتراض، سفارت عربستان در تهران بار دیگر چپاول شد. به باور منصور فرهنگ، ریشه ی خصومت از فرقه گرایی مذهبی است، نه از منافع مادی. وهابیت هراسان است از قدرت طلبی هژمونیک تئوکراسی شیعی، و حاکمان ایران نیز عزم آن دارند تا از قیمومت آنان بر کعبه مشروعیت زدایی کنند (وصیت آیت الله خمینی). آیا پراگماتیسم و مصلحت نظام باعث خواهد شد که ایران با همسایه ی جنوبی اش همان روابطی را داشته باشد که با عمان، قطر، امارات متحد، و ارمنستان و آذربایجان دارد؟
++ آقای فرهنگ کارشناس روابط بین‌الملل و استاد پیشین این رشته در دانشگاه بنینگتون، و نخستین سفیر جمهوری اسلامی در سازمان ملل متحد، است.



همدستی در جنایات جنگی
این روزها توجه بسیاری، به حق، متوجه جنایات جنگی دولت بشار اسد بوده و همدستی ِجمهوری ِاسلامی ِما در این کشتارها. روزنامه‌ی نیویورک‌تایمز انگشت می‌گذارد بر «همدستی»ی مشابهی در جنایات جنگی: آنچه که هم‌اکنون در کشور یمن در حال وقوع است. نکته‌های زیر در بخش سخن سردبیران آمده (هفدهم آگست) که نظر ِ رسمی ِروزنامه را باز می‌تابد و من عیناً نقل می‌کنم بی‌آنکه چیزی افزوده باشم. ع. ک.
:
یک بیمارستان، محل کار «پزشکان بدون مرز»؛ یک مدرسه؛ یک کارخانه‌ی تولید چیپس ِسیب‌زمینی! طبق قوانین بین‌المللی این‌دست نهادها در کشور یمن را نباید آماج مشروع برای حمله‌ی نظامی به شمار آورد. با این‌حال، طی روزهای گذشته این‌ها توسط بمب‌افکن‌هایی هدف قرارگرفتند که متعلق به ائتلاف نظامی به رهبری ِعربستان سعودی است. دراین بمباران‌ها ۴۰ غیرنظامی به قتل رسیدند.
:
ایالات متحده در این خونریزی‌ها همدستی‌ دارد. این ائتلاف نظامی را آمریکا به شیوه‌های گوناگون تقویت کرده‌است از جمله فروش تسلیحات به سعودی‌ها به منظور فرونشاندن اعتراض آنها به توافق هسته‌ای با ایران.
:
این چهارمین حمله‌ای است که طی دوازده ماه گذشته به بیمارستان‌های «پزشکان بدون مرز» صورت گرفته با آنکه طرفین مخاصمه پیشاپیش از محل دقیق ِاین مراکز خبردار بوده‌اند. بر روی‌هم تاکنون در این جنگ بیش از ۶۵۰۰ نفر کشته و بیش از دو میلیون و پانصد هزار تن آواره شده‌اند و این کشور از وضعیت فقر و محرومیت به موقعیت ویرانی ِکامل تنزل یافته‌است. گزارشی از سازمان ملل متحد می‌گوید شصت درصد از کشتار کودکان یا جراحاتی که به آنان وارد شده توسط ائتلاف نظامی عربستان صورت گرفته‌است. سازمان‌های حقوق بشر و سازمان ملل متحد برآنند که این کشتارها را می‌توان بالقوه زیر عنوان جنایات جنگی رده‌بندی کرد.
:
رئیس‌جمهور اوباما، بدون مجوز قانونی از کنگره‌ی آمریکا، از اقدامات عربستان و فروش سلاح‌های بیشتر به سعودی‌ها حمایت کرد که تا اندازه‌ای به خاطر برطرف کردن ناخشودی ِآنها از توافق هسته‌ای با ایران بود. آقای اوباما از ابتدای تشکیل کابینه‌اش تا کنون ۱۱۰ (صد و ده) میلیارد دلار تسلیحات به سعودی‌ها فروخته که شامل هلی‌کوپترهای آپاچی و موشک‌های نظامی است؛ همراه با همکاری در جمع‌آوری اطلاعات امنیتی، سوخت‌گیری هوایی بمب‌افکن‌ها، و شناسایی ِنقاطی که باید هدف قرار گیرند. کارشناسان بر این باورند که بدون حمایت واشنگتن، ائتلاف نظامی عربستان زمین‌گیر می‌شد. در عوض، وزارت امور خارجه فروش یک میلیارد و صدوپنجاه هزار دلار دیگر برای ابتیاع تانک‌ها و مهمات را تصویب کرد که سلاح‌های نابود شده را جایگزین شوند.
:
با در نظرگرفتن ابعاد کشتار غیرنظامیان در یمن، حمایت ایالات متحده از این جنگ غیرقابل دفاع است. همانطور که سناتور کریس مورفی (از ایالت کانه‌تیکت) روز سه‌شنبه به خبرنگار سی‌ان‌ان گفت، «بر بدن تک تک غیرنظامیانی که در یمن کشته می‌شوند مـُهر و نشان آمریکا حک شده!»
۱۹ اوت ۲۰۱۶

فرودگاه ما سکوی بمب‌افکن‌های روسی
همکاری گسترده‌ی تئوکراسی ایران با فاشیسم بعثی ِسوریه در بمباران شهرهای این کشور امری پذیرفته شده و مشروع بود از سوی حامیان نظام، اما حدس می‌زنم حتا آنها هم انتظار نداشتند خاک ایران تبدیل به پایگاه موقت و سکوی تهاجم بمب افکن‌های روسی شود برای حمله‌های هوایی ِوسیع تر درخاک سوریه. روشن نیست که ولادیمیر پوتین چه وعده‌هایی به دولت خامنه‌ای (و زیرمجموعه‌اش کابینه‌ی روحانی) داده تا چنین امتیاز بزرگی بگیرد. (اورانیوم غنی شده‌ی دوران احمدی‌نژاد آیا هنوز در خاک روسیه نگهداری می‌شود؟) ریسکی که احتمال خصومت بیشتر کاخ سفید و کابینه‌ی جدید ایالات متحده را علیه حکومت ایران دربر خواهد داشت. طعنه‌ای نیز هست به روشنفکران امنیتی که مهمترین توجیه‌شان برای دفاع از «معمار بزرگ امنیت» این بود که این تئوکراسی ضامن استقلال ما در برابر امپریالیسم است. حتا شاه سابق نیز که ظاهراً «سگ امپریالیسم» نام گرفته بود هرگز اجازه نداد خاک کشورش رسماً پایگاه حملات نظامی یک کشور خارجی باشد.
۱۷ اوت ۲۰۱۶









نمادشناسی و قدرت


عبدی کلانتری

از زمان اعلام پیروزی دانالد ترامپ، میزان جرائم مبتنی بر تبعیض علیه مسلمانان در آمریکا بالا رفته است، حتا درشهر ما (نیویورک) که نسبت به مهاجران و اقلیت‌های دینی، قومی، و زبانی همیشه بیشترین مدارا را نشان داده‌. زنان محجبه نخستین قربانیان این حملات بوده‌اند، احتمالاً به این دلیل که ظاهرشان به طرز واضحی آن‌ها را در میان جمع متمایز می‌کند. در اینجا، یعنی در یک شهر غربی، در فرهنگ لیبرال دموکراتیک، «حجاب زن مسلمان» یک نماد است. اما پیش از آنکه بپرسیم «نماد چه چیزی؟»، برگردیم و به یاد بیاوریم در کشور خودمان، یا در هر فرهنگ «غالب» اسلامی، این چه نمادی است.

:
حجاب در کشوری «اسلامی» نماد (سمبول) حقارت یا صغارت زنان است. «اسلامی» را در گیومه می‌آوریم برای برجسته کردن وجه غالب یک فرهنگ، بی‌آنکه از یاد ببریم فرهنگ‌ها متنوع و چندپارچه‌اند و تقلیل ناپذیر به ذات‌های ثابت. در مقام منتقد فرهنگ بومی (انتقاد درونمان ، انتقاد خودشناسانه)، کسانی که با سنت‌های پدرسالار می‌ستیزند به خوبی می‌دانند که مشکل حجاب است، نه «حجاب اجباری». حتا حجاب «داوطلبانه» هم همان حجاب اجباری است و ضرورتی برای تفکیک وجود ندارد. صفت «اجباری» اضافه‌ی مخل و به قول فرنگی‌ها «ریداندانت» است. ایدئولوژی حجاب مورد نقد قرار می‌گیرد؛ نقدی که توأمان نقد فرهنگ و نقد قدرت است. در این نقد، «ایدئولوژی حجاب» هدف است (پدرسالاری، مالکیت دیگری بر بدن، «فحشا پنداری»). در این نقد، زنانی که حجاب به سر دارند هدف نیستنند. احترام مدنی آنان همیشه لحاظ می‌شود. آنها ضعیفه یا فاقد عاملیت نیستند؛ هرچند غیرمستقیم در چرخه‌ی بازتولید ایدئولوژی نقش بازی می‌کنند.



حال برگردیم به پرسش اول : در غرب، مثلاً در فرهنگ لیبرال‌دموکراتیک آمریکایی، «حجاب اسلامی» نماد چیست؟ برخلاف انتظار، پاسخ به هیچ وجه ساده نیست. اگر مسأله را ساده کنیم، غربی با دو «نگاه» به زن محجبه می‌نگرد. نگاه لیبرال دموکراتیک غربی، زن محجبه را مختار و صاحب رأی می‌شناسد و به خاطر اینکه این زن به عنوان عضوی از یک اقلیت دینی مورد اجحاف قرار گرفته خود را موظف می‌بیند در کنارش بایستاد، از او در برابر تهاجم فرهنگ غالب دفاع کند. حجاب زن مسلمان نماد بی‌دفاعی اوست. نمادی از غریبه بودنش، از تنها بودنش، بی‌قدرت بودنش. دفاع از زن محجبه، یعنی دفاع از حقوق مدنی یک عضو جامعه ، و مدارا با مهمان. نگاه دوم، نگاه غربی ِمحافظه‌کاری است که حجاب را نماد خطر می‌بیند؛ نماد تهاجم فرهنگی یا تهاجم سیاسی، نماد «تروریسم» ونماد «دشمن».
:
دشمنی ِاو با زن محجبه، از بنیاد متفاوت است از نقد درونمان به ایدئولوژی پدرسالاری در بستر فرهنگ خودمان. در نگاه محافظه‌کار غربی، به ویژه در عصر ترامپیسم و برکزیت و هویت‌گرایی نو در غرب، زن مسلمان یک انسان منفرد نیست، نماد بارز یک فرهنگ مهاجم و ستیزه‌گر است، یک دشمن نفوذی است؛ اساساً نماد دشمنی و جنگ است با «ارزش های خودی»، با لایفستایل به خطرافتاده‌ی غربی است. نگاه محافظه‌کار اینجا رابطه‌ی قدرت را وارونه می‌بیند، خود را قربانی می‌پندارد و مسلمان را قدرتمند. حجاب، نماد قدرت بیرونی ِیک دشمن مهیب پنداشته می‌شود. این پنداشت خود یک ایدئولوژی است، هم ایدئولوژی قدرتمدارانی که به جنگ‌های خاورمیانه دامن زدند، و هم ایدئولوژی ِ فرودستانی که اقتصاد تیشه به ریشه‌شان زده، کوچک و حقیر و بی‌قدرت و بی‌احترام شده‌اند و تصور می‌کنند این‌همه را خارجی‌ها، مهاجران و مسلمانان باعث شده‌اند.
:
نمادها برحسب چگونگی ِروابط قدرت معانی متفاوت و گاه متضاد به خود می‌گیرند: روابط قدرت میان طبقات، میان جنسیت‌ها، میان کشورها، و میان «مرکز» و «پیرامون». ما هستیم که باید تصمیم بگیریم در کجای این روابط قدرت ایستاده‌ایم ، در زمین چه کسی بازی می‌کنیم، و در چه بستری و با چه نگاهی می‌خواهیم نمادها را تعبیر کنیم.

منبع: فیسبوک عبدی کلانتری، ۲۸ ژانویه ۲۰۱۷

«موقعیت جنگی» به عنوان فاکتوری یونیورسال؟

عبدی کلانتری

چرا می‌گویند غرور «کاذب»؟ ناسیونالیسم و احساسات ناسیونالیستی به عنوان واکنشی روانی به احساس ناامنی، یا تجهیز ابزار مقاومت در برابر تهدید احتمالی، یا صرفاً به عنوان جبران حسی از حقارت جمعی و به رخ کشیدن استقامتی فرضی، قامت راست کردن در برابر گردنی کلفت‌تر، درست همان چیزی است که یک لیبرال دموکرات یا سوسیال دموکرات دست‌کم می‌گیرد. این درست جایی است که آزمایش موشکی و تمرین اتمی با عمیق‌ترین بخش ناخودآگاه جمعی پیوند می‌خورد و جواز مشروعیت می‌گیرد. شهروند صلح طلب که «مطالبه»اش حق مدنی است در این وضعیت کم می‌آورد. او اهمیت «جزیره ثبات» و ارتباطش را با «غرور» و «شخصیت» درست نمی‌گیرد، شاید به این خاطر که از ابتدا امنیت و صلح را نه با «قدرت» بلکه با مفهوم «آزادی» پیوند داده است - هم در سطح زندگی فردی و هم در مقیاس ملی و کشوری. و این زمانی میسر بوده است که ترس نداشته، ترس از دست دادن خانه، ترس از بیکاری، از مقامات، از ابرقدرت. و چون کسی آرامش او را به هم نزده، آزادی برایش از قدرت و قدرت‌نمایی بیشتر اهمیت داشته است. ضعف را و قدرت را با نزاری بدن یا گردن کلفت تعریف نکرده بوده است. موقعیت جنگی نبوده است.

*
هیچگاه از خود پرسیده اید به عنوان یک فرد، «قدرت» شما در چیست؟ هیچگاه پرسیده‌اید اساساً قدرت در چه چیزی نهفته و به چه معناست؟ احساس بی‌قدرتی از کجا ناشی می‌شود؟ ناتوانی، احساسی از ضعف و حقارت درونی است یا ناشی از عوامل بیرونی و خارج از اراده‌ی شما؟
*
- ما به موشک نیاز نداریم، به آزادی و حقوق احتیاج داریم!
- خیر، ما به سلاح نیاز داریم و به مردان رزمنده؛ چون بدون آنها ما را به بردگی خواهند گرفت.
- ما بدون آزادی به تدریج می‌پژمریم، انسانیت‌مان را از دست خواهیم داد.
- آزادی در گرو استقلال است، و استقلال با قدرت و مقاومت به دست می‌آید نه با کرنش وسازش.
- ما در موقعیت جنگی به سر نمی‌بریم.
- ما دقیقاً در موقعیت جنگی به سر می‌بریم. چطور دشمن را در اطراف نمی‌بینید؟ 
*
حس ناسیونالیستی همان قدر از غرور زخم‌خورده و هراس از بی‌هویتی می‌آید که از رابطه‌ی نابرابر زور برهنه در واقعیت، و ترس در قبال آنارشی و از هم پاشیدن شیرازه‌ها. کم پیش نمی‌آید که در برابر ناامنی وجودی، انسان‌ها از آزادی و حق چشم می‌پوشند. امنیت، اما در قفس! زن در قفس مرد، شهروند در قفس پدر ملت، هنرمند در قفس مفتش، روشنفکر در قفس کمیسار فرهنگ. می پذیرند. به گردن می‌گیرند. کسی هست که هوای آنها را دارد و اگر نیازش افتاد بدخواه را گوشمالی می‌دهد. هم صاحب شماست و هم بادی گارد! اما اگر شما را به حال خود گذاشت و رفت، شمای «آزاد» آیا قادر خواهید بود در این دنیای خشن و پر زد و بند به تنهایی دوام بیاورید؟ هرکس جزیره‌ای برای خودش؟ پاسخ مثبت خواهد بود اگر دنیای شما خالی از زد وبند و مردان خشن می‌بود. هست؟ می‌تواند باشد؟ هرکس جزیره‌ای آزاد اما اما بدون ثبات؟ یا همه در جزیره‌ی ثبات 
بدون آزادی؟ غرور و توان ملی یا جبروت «کاذب» و پژمردنی از درون؟ و پایان زندگی؟

منبع: فیسبوک عبدی کلانتری، ۲۳ ژوئن ۲۰۱۷  
تابستان ۱۳۹۶ شمسی

۱۳۹۶ شهریور ۲۳, پنجشنبه

History in A Lyrical Register




On Shirin Neshat and Her Book of Kings

By Abdee Kalantari

Click here for PDF file




درباره‌ی آثار شیرین نشاط 

نوشته‌ی عبدی کلانتری

۱۳۹۶ مرداد ۱۹, پنجشنبه

از تحریرهای نوحه تا پروگرسیو راک و تـکنو : آلبوم آخر محسن چاوشی

عبدی کلانتری

بعد از موفقیت «کجایی کجایی» و سایر آهنگ‌های سریال شهرزاد که با شعر، ملودی و تنظیم خود او صورت گرفته‌بود، محسن چاوشی سال گذشته هشتمین آلبوم‌اش را با عنوان «امیر بی‌گزند» ارائه داد که ترکیب جالبی بود از همان سبک آشنای نوحه‌ی جنوبی که حنجره‌ی او دقیقاً برای آن ساخته شده، اما این‌بار روی آکوردهای طولانی و پیچ‌در پیچ گیتار با سبک «پروگرسیو راک» مخلوط با تراکهای ماشینی ِ سبک «تکنو»، روی شعرهای کلاسیک و مدرن.



آنچه از ژانر نوحه اخذ کرده، همان حس آشنای ازدست دادن، فقدان، و غریب‌ماندگی است که هوای به سوگ نشستن دارد، با صدای دورگه‌ی زخم خورده و خشنی که روی نت‌های خاص درحنجره می‌شکند تا برای لحظه‌ای سریع ، بغض یا گریه را بالا بیاورد و دوباره فروبخورد. این کار را به وفور مداحان و نوحه‌‌خوانها انجام می‌دهند (محسن چاوشی تا آنجا که من می‌دانم اما سابقه‌ی مداحی ندارد) اما در موسیقی پاپ ایرانی کمتر دیده‌ایم  مگر تا اندازه‌‌ای در صدای سیاوش قمیشی که در مقایسه با محسن چاوشی کم رمق‌تر است اما همان تمهید «شکستن» (زخم درگلو) را به کار می‌برد. از لحاظ توان و زنگ صدا، برای مقایسه می‌توانید مثلاً بافت خاص و منحصر به فرد صدای «جیمز هـتفیلد» (متالیکا) را مقایسه کنید با همان نوع صدا و همان تبحر اما با بُرد محدودتر «راب هالفورد» (جوداس پریست) یا «دیو موستین» (مگادت). تارهای صوتی ِ محسن چاوشی دارای زور و سنگینی‌ای است که کاملاً او را خارج از دستگاههای سنتی موسیقی رسمی ، و بیرون از طنازی ِ پاپ و دیسکوی ایرانی قرار می‌دهد.  برای همین، وقتی تلفیق می‌شود با سبک‌های غربی که اساساٌ حال و هوای ریتمیک «تـِکنو» و «دنسکلاب» دارند، یک نوع ریسک و خطرکردن جالب است. این خطرکردن ، مضاعف می‌شود اگر ملاط  ارکسترال وسیع  «راک پروگسیو» هم با آن بیامیزد. در دو مورد، سنت موسیقی بندری را هم به یاری گرفته، یعنی همان حوزه‌ای که قبلاً موسیقی‌دانهای خوبی چون گروه «محسن شریفیان» و «سعید شنبه‌زاده» در آن تجربه‌های بکر و امروزین به دست داده‌اند. (آهنگ‌های تکنوی «دل من» و «شیدایی» در این آلبوم مثلاً؛ مقایسه‌شان کنید با آهنگ «گفتگو»ی شریفیان در آلبوم «سیراف»؛ هردو برای رقص در کلاب یا رقص صوفیانه می‌توانند انتخاب شوند.)

محسن چاوشی در این آلبوم تصمیم گرفته هسته‌ی سوگ‌دار یا سوگوارانه‌ی «شبه نوحه» را سوار کند روی چیزی شبیه «پروگرسیو راک» که این روزها در غرب کسی سراغش نمی‌رود اما یکی از مهمترین سبک های راک در اواخر دهه‌ی شصت تا نیمه‌های هفتاد میلادی بود. سبک‌های دیگر راک در آن دوره  که ما بیشتر با آنها آشناییم از جمله عبارت بودند از «هارد راک» (سنتی که از «لد زپلین» تا «ون هیلن»و «گانزـ اند‌ ـ روزز»، برای نمونه، ادامه یافت)؛ سبک «هه‌وی متال» (سـنتی که از «بلک سابات»، «جوداس پریست»، «آیرون میدن»، تا «متالیکا»، «مگادِت» و «رامشتاین» ادامه داشته، برای نمونه) و سنت راک «سایکدلیک»مخلوط با «بلوز» (با آثار «کریم» و اریک کلاپتون، «دایار ستریت» و مارک ناپفلر و گروههای مشابه).

در تمایز با هرسه‌ی اینها، کسانی که موسیقی گروه‌هایی چون «کینگ کریمسون» و «جترو تال» در یادشان مانده، می‌توانند به خاطر بیاورند که چطور صدای خواننده پیوند می‌خورد با یک پهنه‌ی بزرگ کورال (صدای جمعی) یا ارکسترال که داخل آن گیتار می‌توانست خودی نشان دهد، انگار که بخشی از یک سنفونی باشد، و در آن فضای وسیع بداهه نوازی کند، به موازات‌اش زخمه‌های صاعقه‌وار الکترونیک در فضا پخش شود؛ و نوبت مکث که برسد («بریک پوینت»)، همه چیز مثل ترمز ناگهانی یک لوکوموتیو با ابهت توقف کند با یک تعلیق پرطنین، تا قطار دوباره روی غلطک بیفتد و موسیقی اوج بگیرد. نام این سبک را «پروگرسیو راک» گذاشته بودند. تولید «فضای شبه سمفونیک» در راک به عهده‌ی کیـبوردهای برقی ِ تازه به بازار آمده بود (مثل «ملوترون» و سینته‌سایزرهای بعدی)  که با پیشرفت مدام تکنولوژی  می‌شد با آنها انواع ترکیب‌های پیچیده‌ی پولی‌فونیک ایجاد کرد. محسن چاوشی با به کارگرفتن نوازنده‌ی گیتار «عادل روح‌نواز» این جنبه از پروگرسیو راک را  به خوبی به خدمت گرفته که نقش آن در تولید فضا و «مود» به اندازه‌ی صدا و ملودی‌های خود چاوشی اهمیت دارد.

آهنگ های «امیر بی‌گزند»، «چنگیز»، «این کیست این جان من»، «جنگ‌زده»، خیلی خوب همه‌ی تمهیدهای تولید فضای وسیع کورال یا ارکسترال و کوردهای طولانی گیتار را برای ترسیم اوج حماسی به خاک‌افتادن و مرگ و تدفین و سوگ و سرگشتگی به کار می‌گیرند. اگر بخواهیم صدای چاوشی را با یک خواننده‌ی غربی قیاس کنیم،  او المثنای «ایان اندرسن» از گروه «جتروتال» است : مثلاً آهنگ «پریشان» را در اینجا مقایسه کنید با «آکوا لانگ» جتروتال یا آهنگ بسیار معروف «لوکوموتیو برت» این گروه. آهنگ «آخرین اتوبوس» از زخمه‌های سبک سپیدمتال استفاده می‌کند که تأثیری است از کارهای دوره میانی متالیکا دردهه‌ی نود میلادی.

چیزی که در این آلبوم به آن کم‌التفاتی شده البته بخش کوبه‌ای یا «ریتم سکشن» قوی و جاندار است. هراندازه هم که از «درام ماشین» استفاده‌ی خلاق و چندلایه صورت بگیرد، باز این  بوم بوم‌های ماشینی و کامپیوتری جای کوبه‌های واقعی و متعدد را برای تولید فضای مؤثر پر نمی‌کند، به ویژه آنجا که موسیقی به متال نزدیک می‌شود و ضرورتاً باید یک جفت بازوی گلادیاتوری قوی مثل صاعقه ضرب بگیرد و ریتم را نگه دارد. باید مکمل هم باشند. البته تنظیم‌های محسن چاوشی و عادل روح‌نواز (با همکاری بهروز صفاریان، فرشاد حسامی، کوشان حداد، و بابک نقوی) در استقاده از نرم افزار و کییبورد و سینت یک سر و گردن از گروههای دیگر  بالاتر است. این روزها، نرم افزار و امکانات استودیویی به هر استعداد متوسط الحالی اجازه می‌دهد که ساختارهای خوشنواز کنار هم بچیند و گوش ناپرورده نتواند سره را از ناسره تشخیص دهد. مثلاً مقایسه کنید با گروه «چارتار» که کارشان با چندنوبت شنیدن به سرعت از گوش می‌افتد چون تراک‌های ماشینی به هرحال جای استعداد و شم ّ پولی‌فونیک یک موسیقی‌دان خوب را درتنظیم آهنگ نمی‌گیرد. ///

**


این آلبوم شامل دو ترانه‌ است به نام های «جنگ‌زده» (پدرام پاییزی) و «چنگیز» (علی اکبر یاغی تبار) که خیلی خوب درآمده‌اند، تصویری و زنده‌اند. ترانه‌هایی که حسن صفا نوشته هم عمیقاً حسرت‌بار و تلخ‌اند. سایر کارها از مولانا (تکنوی عصر خودش بوده!) و سعدی‌است و به همان اندازه خوب به موسیقی نشسته.


۱۳۹۶ تیر ۱۴, چهارشنبه

چامسکی : مبرم‌ترین مسأله‌ی امروز


گزیده‌هایی از یک مصاحبه
مترجم : عبدی کلانتری

نوآم چامسکی: درباره‌ی ترامپ و موقعیت کشور در حال حاضر
نیویورک تایمز، پنجم جولای ۲۰۱۷




پرسش: زمانی که من دانشجوی لیسانس فلسفه در «دانشگاه پیتسبورگ» بودم و در حوزه‌ی فلسفه‌ی تحلیلی درس می‌خواندم برای من مسلم نبود که فلسفه به غیر از روشن ساختن مفاهیم چه نقش دیگری می‌تواند بازی کند. با این حال، من این باور مارکسیستی را هم پذیرفته‌ام که فلسفه می‌تواند به گونه‌ای جهان را تغییر دهد. نظر شما درباره‌ی اینکه فلسفه بتواند تغییری ایجاد کند چیست؟
نوآم چامسکی: نمی‌شود دقیق حدس زد که منظور مارکس چه بود وقتی نوشت، «فیلسوفان تاکنون جهان را به شیوه‌های گوناگون فقط تفسیر کرده‌اند؛ نکته آن است که جهان را باید تغییر داد.» آیا منظور مارکس این بود که فلسفه قادر است جهان را تغییر دهد، یا اینکه خود فیلسوفان باید آستین بالا بزنند و به امر مبرم تغییر جهان بپردازند؟ اگر فرض اول را بگیریم، مارکس فلسفه را در معنای گسترده‌ی خود در نظر داشت که عبارت باشد از تحلیل نظام اجتماعی و آرای مربوط به نحوه‌ی تغییر شرایط اجتماعی و دلایل یا چرایی ضرورت این تغییر. فلسفه با این تعریف عام می‌تواند در تحول اجتماعی نقش بازی کند، حتا نقشی اساسی، و فیلسوفان، از جمله در شعبه‌ی فلسفه‌ی تحلیلی، این نقش را هم در زمینه‌ی فکری به عهده گرفته‌اند و هم در زندگی فعال اجتماعی‌شان؛ نمونه‌ی برجسته‌ی چنین فیلسوفی برتراند راسل است.

پرسش: درست است، برتراند راسل هم فیلسوف بود و هم روشنفکر حوزه‌ی عمومی (پابلیک اینتلکتوآل). در این رابطه شما خودتان را چگونه توصیف می‌کنید؟
چامسکی: راست‌اش را بخواهید به این چیزها فکر نمی‌کنم. خودم را درگیر فعالیت‌هایی می‌کنم که به نظرم مهم و چالش‌انگیز می‌رسند. بعضی از این فعالیت‌ها با آن مقولاتی که ذکر کردید، به تعبیر مرسوم، منطبق می‌شود.

پرسش: پیش می‌آید اوقاتی که حجم و سنگینی عظیم درد و مصائب انسان‌ها از تحمل کسی که نظاره می‌کند خارج می‌شود. شما به عنوان کسی که از یادآوری ِ دردهای مردم در جهان هیچگاه باز نایستاده،  چطور می‌توانید همه‌ی این مصیبت‌ها را شاهد باشید و کماکان نیروی درونی خودتان را برای ادامه‌ی مبارزه حفظ کنید؟
چامسکی: نفس شاهد بودن (اگر به راستی شاهد باشیم) به خودی خود به آدم انگیزه می‌دهد که مقاوم باشد. و هیچ چیز الهام‌بخش‌تر از این نیست وقتی می‌بینیم چطور مردم کم‌بضاعت با رنج‌های بسیار در زندگی، در شرایطی بسیار بدتر از آن چیزی که امثال ما طاقت‌اش را داریم، بی سروصدا و بدون تظاهر، با دل‌های پرجرئت زندگی‌شان را پی‌می‌گیرند و برای عدالت و احترام انسانی مبارزه می‌کنند.

پرسش: اما سوآل این است که شما وقتی که به شیوه‌ای انتقادی با طیف بزرگی از بی‌عدالتی‌ها درگیر می‌شوید، چه چیزی این حس عدالت اجتماعی را در درون شما برمی‌انگیزد؟ آیا نوعی انگیزش دینی در کار است که ناظر بر کنش اجتماعی شماست؟ اگر انگیزش مذهبی نیست پس چیست؟
چامسکی: خیر، انگیزش دینی نقشی ندارد بنا به دلایل موجه. به این دلیل که دین می‌تواند برای هرعملی توجیه بتراشد از والاترین آرمان‌ها تا وحشتناک‌ترین فجایع. در متون مقدس،  فراخوان برای صلح و عدالت و شفاعت را کنار عبارت‌هایی داریم که از لحاظ تشویق جنایت و تبهکاری در کل ادبیات بشری بی‌نظیر است. راهنمای ما فقط وجدان‌ما است، حالا  هر لباسی که بخواهیم به تن آن بدوزیم.

پرسش: اگر برگردیم به نکته‌ای که شما برآن انگشت گذاشتید، شاهد بودن، شاهد مصیبت بودن، معلمی مثل من چه توصیه‌ای می‌تواند به دانشجویان‌اش بکند که آنها بتوانند این قابلیت را در خودشان بپرورانند که شاهد دردهایی باشند که از ناملایمت‌‌های روزمره‌ی خودشان فراتر می‌رود؟ بسیاری از شاگردان من فقط به فکر فارغ التحصیل شدن هستند و بی‌تفاوت‌اند نسبت به رنج‌های مردم دنیا.
چامسکی: حدس من این است که آنهایی که نسبت به رنج انسانها بی‌تفاوت هستند، چه در نزدیکی‌شان و چه در نقاط دور، در معرض آگاهی قرار نگرفته‌اند، بی اطلاع‌اند؛ یا اینکه یک آموزه‌ی سیاسی یا ایدئولوژی جلوی چشم‌شان را گرفته. این آدم‌ها باید قادر شوند نسبت به باورهای مرسوم نگرش انتقادی پیدا کنند، باورهای رایج از نوع دینی یا سکولار؛ باید ظرفیت پرسیدن و وارسی کردن در آنها بالا برود، تا بتوانند دنیا را از چشم مردمان دیگر هم ببینند. چیزهایی را هم با چشم خودشان می‌توانند شاهد باشند در همان محلی که زندگی می‌کنند، مثل آن انسان بی‌خانه‌ای که در سرما دست‌اش را برای سکه‌ای یا لقمه‌ای غذا به سمت شما می‌گیرد.

پرسش: مبرم ترین مسأله‌ای که امروز پیشاروی ماست چیست؟
چامسکی: مبرم‌ترین موضوعات که واجد اهمیت مرگ و زندگی هستند عبارت‌اند از تغییرات زیست‌محیطی و خطر جنگ هسته‌ای. در خصوص موضوع نخست، رهبری حزب جمهوریخواه در ایالات متحده، در انزوای کامل از دنیا، یکپارچه عزم خود را جزم کرده که شانس بقاء بر روی کره‌ی زمین را از میان ببرد؛ شاید این حرف من افراط در کلام به نظر رسد اما اصلاً مبالغه‌ای در کار نیست. برای جلوگیری از این پروژه‌ی مخرب، باید در سطوح محلی و در سطح دولت (فدرال) دست به کار شد. درباره‌ی جنگ هسته‌ای، اقداماتی که در سوریه و در مرز روسیه صورت می‌گیرد خطر جنگ (دو ابرقدرت) را بالا برده. علاوه براین، کابینه‌ی دانالد ترامپ در ادامه‌ی برنامه‌ی باراک اوباما برای مدرنیزه کردن نیروی اتمی آمریکا، در مسیری حرکت می‌کند که خطرات فوق‌العاده‌ای دربر دارد.  همان‌طور که اخیراً اسناد به ما نشان داده، نیروی پیشرفته‌ی هسته‌ای ایالات متحده همان نخ باریکی را که بقای بشریت را نگه داشته، می‌خواهد پاره کند. این موضوع در جزییات خود در یک مقاله‌ی مهم در «بولتن دانشمندان هسته‌ای» (مارچ) تشریح شده؛ این مقاله به خاطر اهمیت آن باید در صفحات اول روزنامه‌ها گزارش شود. مؤلفان این مقاله که در میان معتبرترین تحلیلگران رشته‌ی خود هستند می‌نویسند برنامه‌ی مدرنیزه کردن تسلیحات اتمی در آمریکا، «قدرت کشتار جمعی موشک‌های بالیستیک ایالات متحده را سه برابر افزایش خواهد داد - و دقیقاً وضعیی را باعث خواهد شد که انتظار می‌رود، یعنی وقتی که یک دولت مجهز به نیروی هسته‌ای قصد آن را داشته باشد که با پیش‌دستی در حمله‌ی اتمی بدون هشدار قبلی دشمن را پیشاپیش فلج کند.»  اهمیت این مسأله روشن است. یعنی در لحظه‌ی بحران، که امکان بروز آن بیشتر می‌شود، برنامه ریزان نظامی روسیه ممکن است به این نتیجه برسند که وقتی امکان پیشگیری (دیپلماتیک - دیترنت) وجود ندارد، تنها امید بقای آنها حمله‌ی پیشگیرانه است، و این به معنی پایان کار همه‌ی ما است.
پرسش: هراسناک تا مغز استخوان!
چامسکی: در چنین وضعیتی، کنشگری شهروندان باید بتواند چنین برنامه‌های خطرناکی را متوقف کند. باید به واشنگتن فشار آورد که به گزینه‌های دیپلماتیک رو کند، گزینه‌هایی که واقعاً وجود دارد، به جای آنکه در نقاطی چون کره شمالی و ایران بدون تأمل  به قدرت نظامی متوسل شوند.

پرسش: آیا شما هم مثل من معتقدید کارهای دانالد ترامپ ناگهانی و غیرقابل پیش‌بینی است؟ آیا ما نباید هراس داشته باشیم از مقابله‌ی هسته‌ای در لحظه‌ی تاریخی‌ای که در آن به سر می‌بریم؟
چامسکی: من این ترس را دارم و تنها فردی هم نیستم که دچار این هراس است. شاید برجسته‌ترین و معتبرترین فردی که در این باره اظهار نگرانی کرده «ویلیام پری» باشد (وزیر دفاع در کابینه‌ی بیل کلینتون، مهندس و ریاضی دان) که یکی از مجرب ترین استراتژیست‌های اتمی معاصر در دنیاست با تجارب بسیار در بالاترین سطح برنامه‌ریزی جنگی در دولت آمریکا. او به تازگی از نوعی بازنشستگی بیرون آمد که مکرر و در موارد متعدد هشدار بدهد خطر اتمی تبدیل به تهدیدی بسیار جدی شده؛ به قول خود او، «امروزه، خطر نوعی از فاجعه‌ی اتمی بیشتر از دوران جنگ سرد است، و اکثر مردم در عین بی‌خیالی نسبت به این خطر ناآگاه  مانده‌اند.»
×××


۱۳۹۵ اسفند ۱۷, سه‌شنبه

پان‌لچکیسم

سینما در نظام اسلامی بدون شک ویژگی‌های «جنریک» دارد و از جنس خاصی است که آن را، چه دوست داشته‌باشیم چه نداشته‌باشیم، از «جنس» خود این نظام می‌کند. خوب یا متوسط، مردم‌پسند یا فستیوالی، سطحی یا «جدی»، در همه‌ی این فیلم‌ها مهم‌ترین و بارزترین ویژگی ِتصویری، وجود ِیونیورسال «لچک» است. به نحوی که می‌توان تمام این سینما را «لچک سینما» نام گذاشت. تصویرساز و سینماگر هرکه باشد، درصد تألیف میان او و نظام قسمت می‌شود. فیلمساز درصدی، به عنوان صحنه‌پرداز، تنها در شمایل ِظاهری آکتورش نیست که دستش بسته است، بلکه درحرکت‌ دست‌ها و پاها، نگاه‌ها، لمس‌ها و تماس‌های بدنی، حرکت در جغرافیای خانه و خیابان، در آنچه خصوصی یا عمومی است، در حس‌های ویژه‌ی اندرونی و بیرونی، و هزار جزییات دیگر باید از «منطق لچک» پیروی کند. کسانی که سینمای جهان را دنبال می‌کنند قطعاً متوجه هستند که این وضعیتی یگانه است در میان سینماهای ملّی در دنیا. نظیرش را، تا آنجا که من می‌دانم، در جای دیگری نمی‌توان سراغ گرفت. «رئالیسم» را هرطور که درک کنیم، این مفهوم در سینمای «ملی» ما نیازمند تعریف ِدوباره است. /// ع. ک.

- به نقل از فیسبوک به تاریخ ٢٩ اکتبر ٢۰١٦

۱۳۹۵ بهمن ۲۸, پنجشنبه

پورن بلاگ


مطالب این صفحه  منتقل شد به اینجا:




۱۳۹۵ بهمن ۶, چهارشنبه