۱۳۹۶ آذر ۲۴, جمعه

«موقعیت جنگی» به عنوان فاکتوری یونیورسال؟

عبدی کلانتری

چرا می‌گویند غرور «کاذب»؟ ناسیونالیسم و احساسات ناسیونالیستی به عنوان واکنشی روانی به احساس ناامنی، یا تجهیز ابزار مقاومت در برابر تهدید احتمالی، یا صرفاً به عنوان جبران حسی از حقارت جمعی و به رخ کشیدن استقامتی فرضی، قامت راست کردن در برابر گردنی کلفت‌تر، درست همان چیزی است که یک لیبرال دموکرات یا سوسیال دموکرات دست‌کم می‌گیرد. این درست جایی است که آزمایش موشکی و تمرین اتمی با عمیق‌ترین بخش ناخودآگاه جمعی پیوند می‌خورد و جواز مشروعیت می‌گیرد. شهروند صلح طلب که «مطالبه»اش حق مدنی است در این وضعیت کم می‌آورد. او اهمیت «جزیره ثبات» و ارتباطش را با «غرور» و «شخصیت» درست نمی‌گیرد، شاید به این خاطر که از ابتدا امنیت و صلح را نه با «قدرت» بلکه با مفهوم «آزادی» پیوند داده است - هم در سطح زندگی فردی و هم در مقیاس ملی و کشوری. و این زمانی میسر بوده است که ترس نداشته، ترس از دست دادن خانه، ترس از بیکاری، از مقامات، از ابرقدرت. و چون کسی آرامش او را به هم نزده، آزادی برایش از قدرت و قدرت‌نمایی بیشتر اهمیت داشته است. ضعف را و قدرت را با نزاری بدن یا گردن کلفت تعریف نکرده بوده است. موقعیت جنگی نبوده است.

*
هیچگاه از خود پرسیده اید به عنوان یک فرد، «قدرت» شما در چیست؟ هیچگاه پرسیده‌اید اساساً قدرت در چه چیزی نهفته و به چه معناست؟ احساس بی‌قدرتی از کجا ناشی می‌شود؟ ناتوانی، احساسی از ضعف و حقارت درونی است یا ناشی از عوامل بیرونی و خارج از اراده‌ی شما؟
*
- ما به موشک نیاز نداریم، به آزادی و حقوق احتیاج داریم!
- خیر، ما به سلاح نیاز داریم و به مردان رزمنده؛ چون بدون آنها ما را به بردگی خواهند گرفت.
- ما بدون آزادی به تدریج می‌پژمریم، انسانیت‌مان را از دست خواهیم داد.
- آزادی در گرو استقلال است، و استقلال با قدرت و مقاومت به دست می‌آید نه با کرنش وسازش.
- ما در موقعیت جنگی به سر نمی‌بریم.
- ما دقیقاً در موقعیت جنگی به سر می‌بریم. چطور دشمن را در اطراف نمی‌بینید؟ 
*
حس ناسیونالیستی همان قدر از غرور زخم‌خورده و هراس از بی‌هویتی می‌آید که از رابطه‌ی نابرابر زور برهنه در واقعیت، و ترس در قبال آنارشی و از هم پاشیدن شیرازه‌ها. کم پیش نمی‌آید که در برابر ناامنی وجودی، انسان‌ها از آزادی و حق چشم می‌پوشند. امنیت، اما در قفس! زن در قفس مرد، شهروند در قفس پدر ملت، هنرمند در قفس مفتش، روشنفکر در قفس کمیسار فرهنگ. می پذیرند. به گردن می‌گیرند. کسی هست که هوای آنها را دارد و اگر نیازش افتاد بدخواه را گوشمالی می‌دهد. هم صاحب شماست و هم بادی گارد! اما اگر شما را به حال خود گذاشت و رفت، شمای «آزاد» آیا قادر خواهید بود در این دنیای خشن و پر زد و بند به تنهایی دوام بیاورید؟ هرکس جزیره‌ای برای خودش؟ پاسخ مثبت خواهد بود اگر دنیای شما خالی از زد وبند و مردان خشن می‌بود. هست؟ می‌تواند باشد؟ هرکس جزیره‌ای آزاد اما اما بدون ثبات؟ یا همه در جزیره‌ی ثبات 
بدون آزادی؟ غرور و توان ملی یا جبروت «کاذب» و پژمردنی از درون؟ و پایان زندگی؟

منبع: فیسبوک عبدی کلانتری، ۲۳ ژوئن ۲۰۱۷  
تابستان ۱۳۹۶ شمسی

هیچ نظری موجود نیست: